۱۴۰۳.۰۶.۰۷

ساعت ۳بعدازظهر روز یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۶۰ انفجار مهیبی ساختمان‌های خیابان پاستور را لرزاند. مردمی که در محل حضور داشتند از دیدن صحنه انفجار و شنیدن صدای آن شوکه شدند، چراکه دفتر نخست‌وزیری واقع در این خیابان در انبوهی از دود و آتش فرورفته بود.

در آسمان سیاست، ستاره شد

محمدعلی رجایی رئیس‌جمهور و محمدجواد باهنر نخست‌وزیر بر اثر انفجار این بمب بسیار قدرتمند که در ساختمان نخست‌وزیری کار گذاشته شده بود، به شهادت رسیدند. چند روز پس از این حادثه تروریستی، آیت الله ربانی املشی، دادستان کل کشور، در یک پیام تلویزیونی عامل این انفجار را مسعود کشمیری، دبیر شورای امنیت معرفی کرد. بعدها آشکار شد که کشمیری در اوایل انقلاب از هواداران جنبش ملی مجاهدین خلق بوده است. بار دیگر مجاهدین خلق که حالا با نام منافقین شناخته می‌شدند، زهر خود را بر پیکره نظام نوپای اسلامی ریختند.

حوزه هنری انقلاب اسلامی در پاسداشت جان‌های محترم و خون‌های ریخته شده پای نهال انقلاب، مجموعه «قهرمانان انقلاب» را توسط سوره مهر منتشر کرد. هدف از انتشار این آثار آشنایی نوجوانان با شخصیت‌های انقلابی و شهدای گرانقدر مبارز و نقش دشمنان انقلاب ازجمله منافقین در اغلب ترورها و کشتارهاست. به مناسبت هفته دولت و شهادت شهیدان رجایی و باهنر به مرور دو اثر از این مجموعه می‌پردازیم؛

بر این اساس زندگی و زمانه شهید محمدعلی رجایی رئیس‌جمهور به قلم زهره یزدان‌پناه و شهید محمدجواد باهنر نخست‌وزیر به قلم ابراهیم حسن‌بیگی نوشته شده است.

«ستاره من» به شرح زندگی محمدعلی رجایی دومین رئیس‌جمهور ایران که در انفجار دفتر نخست‌وزیری به شهادت رسید می‌پردازد. این اثر به قلم زهره یزدان‌پناه در ۸۶ صفحه به نگارش در آمده و در سال ۱۳۹۰ ذیل مجموعه قهرمانان به چاپ رسیده است.

این کتاب زندگینامه داستانی محمدعلی رجایی است. رجایی که خود از میان محرومیت برخاسته و همواره منش و رفتاری ساده‌زیست و بدون تکلف داشته، شخصیتی بود که این شیوه زیست را در دوران کوتاه مسئولیت خود نیز پیاده می‌کرد. در بخشی از پیام خانواده ایشان پس از شهادت به این روحیه شهید اشاره شده: رجایی این سرباز اسلام و انقلاب که طعم فقر و محرومیت را چشیده بود و هنوز نقش آثار داغ و شکنجه زندان‌های منحوس پهلوی از پیکر او محو نشده بود، در مبارزه بی‌امان خویش علیه ظلم و جور و استکبار، علیه شرک و کفر و الحاد تا پای جان ایستاد و با خون خود، نهال انقلاب اسلامی ایران را آبیاری کرد و به خدا پیوست... او خود را به حق فرزند ملت می‌دانست و اینک خانوادة‌ وی شهادت او را به امام ملت بزرگ و انقلابی ایران تبریک و تسلیت می‌گویند و تو ای امام بزرگوار، دعا کن که خدا خون این شهید را که از میان مردم محروم و مستضعف جامعه برخاست و در راه حفظ و حراست حقوق محرومان و مستضعفان جامعه و استقرار حاکمیت اسلام شهید شد از امت مسلمان و شهیدپرور ایران بپذیرد.

مجموعه قهرمانان برای قشر نوجوان طراحی شده و زهره یزدان‌پناه نویسنده کتاب «ستاره من» مخاطب خود را به خوبی می‌شناسد. از این رو کتاب را با زبانی ساده و شیوه قصه‌گویی خطی بدون پیچیدگی‌های ساختاری روایت کرده و از اطلاعات اضافه که به حجم کتاب بیفزاید، خودداری کرده است. او از روزهای کودکی و محرومیت رجایی آغاز می کند. پسری نوجوان که درسبزه میدان دست فروشی میکند تا جایی که وارد نیروی هوایی می شود. در آنجا هم روحیه انقلابی و ظلم ستیز خود را فراموش نمی کند. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

- با مدرک ششم ابتدایی هم استخدام می‌کنند؛ با تعهد ۵ساله.

- سربازی‌ات چه می‌شود؟

سرت را بلند می‌کنی و به محمدحسین می‌نگری.

- فرصت خوبی است، آقا داداش. می‌توانم درسم را هم ادامه بدهم و دیپلم بگیرم.

محمدحسین نگاهی به آگهی روزنامه می‌اندازد و نگاهی به تو. زیرلب آهسته می‌گوید: ۵سال با حقوق، به جای ۲سال سربازی بی‌حقوق.

سپس با تردید ادامه می‌دهد: مسئله نظام و ارتش است، ها. ممکن است در مواردی دست و بالت را ببندند. شوخی‌بردار نیست، ها.

زانوهایت را جابه‌جا می‌کنی. آگهی را برمی‌داری. چهارتا می‌کنی و در جیبت می‌گذاری.

- قرار نیست که از ایمان و اعتقاداتم دست بردارم، آقاداداش. همه ارتشی‌ها هم که مثل هم و وابسته به حکومت نیستند...

گلستان در آتش کینه منافقین

«گلستان در آتش» روایتی است داستانی از زندگی روحانی شهید محمد جواد باهنر. این کتاب ۱۱۲ صفحه‌ای در سال ۸۸ توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسید و بارها تجدید چاپ شد. این روحانی مبارز و انقلابی، دومین نخست‌وزیر جمهوری اسلامی ایران است. وی در انفجار دفتر نخست‌وزیری در هشتم شهریور سال ۱۳۶۰ به شهادت رسید.

این کتاب با صحنه‌ای از کودکی باهنر آغاز می‌شود که پدر تصمیم دارد او را در چهارسالگی به مکتب‌خانه بفرستند، چراکه به تیزهوشی فرزند خوش‌آتیه خود ایمان دارد. نویسنده برای آنکه سرچشمه روحیه ظلم‌ستیزی این شهید را نمایان کند، از کودکی و روایت آن روز در مسیر مکتب‌خانه آغاز می‌کند. در اینجا محمدجواد که کودکی نوپاست، با صحنه‌ای از زورگویی یک مامور شهربانی مواجه می‌شود. این برخورد تند مامور شهربانی تا سال‌ها از خاطرش نمی‌رود و گفته‌های پدرش مدت‌ها در گوش او زنگ می‌خورد. آنچه در این کتاب نخ تسبیح روایت را می‌سازد، پیشرفت علمی محمدجواد از فصلی به فصل بعد است. حسن‌بیگی روش مبارزاتی باهنر را از رهگذر شخصیت علمی او روایت می‌کند و چهره مدبرانه و روش فکورانه شهید باهنر را در مبارزه با رژیم ستم‌شاهی پیش چشم خواننده نوجوان به نمایش می‌گذارد. هرچند نثر حسن‌بیگی در روایت گلستان در آتش نثری ساده و بی‌تکلف است، اما نویسنده سعی دارد مسیر سلوک الهی و سبک زندگی جهادگونه باهنر را با این بیان به زبان موردپسند مخاطب نوجوان ارائه کند.

با هم نامه باهنر را به یکی از دوستانش که در این کتاب آمده است، می‌خوانیم:

«سلام علیکم بما صبرتم. روزی که قم را ترک کردم و به تهران آمدم، گفتی که قبل از رفتنم به ژاپن، تماسی با تو بگیرم. حال که از رفتن به ژاپن منصرف شده‌ام نخست تقاضا می‌کنم به نزد دوستان حوزه بروید و از جانب من بگویید که باهنر به ژاپن نمی‌رود و شخص دیگری را به این سفر بفرستند. حتما می‌خواهی بدانی چرا من از این موقعیت مناسبی که نصیبم شده است، دست شسته‌ام. راستش تحولات اخیر در کشور و اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران باعث لغو این سفر شد. من می‌توانستم به این سفر بروم، مسلمانان ژاپن و شرق آسیا را ببینم و برای آن‌ها سخنرانی کنم... اما در تهران می‌مانم و چون سرباز کوچکی در نهضت آیت‌الله خمینی... می‌جنگم.»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha